براي بازديد كنندگان
تاريخ : یک شنبه 1 اسفند 1388برچسب:, | 15:51 | نویسنده : علی کریمی

اندكی ابر می خواهم… تا قطره قطره اشكهایم را در آن بكارم و وقت درو، زیر ضربات شلاق گونه اش، بی رحمانه تنبیه شوم… چرا كه گمان می كردم آرامش نزدیك است! و این در دنیای من ، گناهیست نا بخشودنی…

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما، پرنده پر نمی زند…

 

وقتی کسی تو را تنها گذاشت، نگران خودت نباش که بدون او چکار کنی، شرمنده دلت باش که به تو اطمینان کرد!

 

 

آرام باش! با توکل و تفکر که او زودتر از تو دست به کار شده، سپس آستین ها را بالا بزن، آنگاه دستان خداوند را می بینی…

 

 

زنده را تا زنده است، باید به فریادش رسید
ورنه بر سنگ مزارش، آب پاشیدن چه سود؟

 

“زندگی” پژمردن یک برگ نیست
بوسه ای در کوچه های مرگ نیست
“زندگی” یعنی ترحم داشتن
با شقایق ها تفاهم داشتن…

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • دانلود فیلم
  • قالب وبلاگ